چرا اصلاحات اقتصادی برای دولت و مردم دردناک است؟
دولتهای مختلف آمده و رفتهاند و همهی آنها دم از ایجاد رشد و توسعهی کشور و افزایش رفاه اجتماعی زدهاند اما زندگی اکثریت مردم در جامعه کنونی ما تغییر چندانی نکرده است. آمارها نشان میدهد رشد اقتصادی ما در دههی 90 تقریبا صفر بوده است و این به معنای این است که ما در این مدت درجا زدهایم و میزان رفاه اجتماعی مردم طی 10 سال گذشته بیشتر نشده است.
چرا با وجود آن که تمام دولتهای پیشین از بهترکردن حال و روز مردم و شرایط اقتصادی جامعه صحبت کردهاند و در جهت این هدف تلاش کردهاند اما اقتصاد ایران در مقایسه با بعضی کشورهای همسایه نیز رشد و توسعه پیدا نکرده است. آیا 43 سال پیش پایههای اقتصادی کشور کج بنا شده است و در این مدت هر چه بر آن ساختهایم فقط عمق فاجعه را بیشتر کردهایم؟ اگر اینگونه بوده است چرا دولتها به سمت اصلاحات ساختاری و زیربنایی اقتصاد ایران گام برنداشتهاند و تنها سعی کردهاند دور این ساختمان کج نردههایی بکشند تا فرو نریزد؟
اقتصاد ایران و معمای توسعهنایافتگی
با اینکه دولتها همواره از تورم موجود در جامعه انتقاد کردهاند اما درنهایت سیاستهایی اتخاذ کردهاند که تورمزا بوده است. با اینکه مسئولین بارها و بارها از طرحهایی برای حمایت از تولیدکنندگان خبر دادهاند اما بسیاری از تولیدیها را به تعطیلی کشاندهاند. با این که دولتها رشد و توسعه ایران را هدف گرفتهاند اما درنهایت باعث عقبماندگی کشور شدهاند. با اینکه از اشتغال جوانان و حل مشکل مسکن آنها حرف زدهاند اما بیکاری همچنان در جامعه زیاد است و قیمت مسکن به طور فزایندهای زیاد شده است. با اینکه همواره طرحهایی برای حمایت از خانوارهای کمدرآمد و متوسط در محافل سیاسی کشور مطرح بوده است اما سیاستگذاریها طی 40 سال گذشته به گونهای بوده است که بیشترین آسیب به همین قشرها وارد شده است.
این مسئله به یک معمای عجیبوغریب و لاینحل در اقتصاد ایران بدل شده است که چرا نه تنها نیت و اهدافی که سیاستگذاران دنبال میکنند محقق نمیشود بلکه بحرانهایی که اقتصاد ایران با آن مواجه است روز به روز عمیقتر شده و چالشهای جدیدی نیز به وجود میآید. آیا در این سالها دولت و نمایندگان مردم در مجلس از بینش اقتصادی لازم برخوردار بودهاند یا خیر؟! آیا در سیستم تصمیمگیری و سیاستگذاری کشور به علم اقتصاد و اقتصاددانان مطرح و برتر کشور میدان دادهایم یا خیر؟! آیا طرحهایی که در مجلس تصویب میشود اشکال دارد و کارشناسی شده و علمی نیست یا اشکال در شیوهی اجرا و نظارت بر آنهاست. آیا رانت و فساد عظیمی که در سیستم اقتصادی-سیاسی فعلی کشور وجود دارد اجازه اصلاحات ساختاری را نمیدهد یا ناآشنایی مسئولان کشور با اصول و قواعد علم اقتصاد کار دست جامعه داده است؟
همه چیز زیر سر نفت است
اقتصاددانان مطرح و برتر کشور به حل این معما پرداختهاند و درنهایت وجود نفت در کشور را به عنوان ریشه و اساس بخش زیادی از مشکلات و بحرانهای فعلی اقتصاد ایران مطرح کردهاند. شاید باور این مسئله سخت باشد که داشتن منابع طبیعی زیاد درنهایت باعث توسعهنیافتگی اقتصاد ایران شده است اما اگر دقیقتر و موشکافانهتر به آن نگاه کنیم میبینیم که عین واقعیت است.
نفت چگونه باعث عقبماندگی ایران شده است؟
فرض کنیم نفت نداشتیم در این صورت اصلیترین دغدغهی هر رئیسجمهوری که روی کار میآمد این بود که منابع مالی دولت خود را از چه طریقی تأمین کند و در اختصاص این منابع محدود وسواس بیشتری به خرج میداد و بودجه خود را با دقت بیشتری تنظیم میکرد. در این حالت فرضی نظام مالیاتی چارهای جز رشد کردن نداشت و بودجه دولت بر اساس دریافتهای مالیاتی تدوین و تنظیم میشد. در چنین شرایطی هم دولت با محدودیت منابع بیشتری روبهرو بود هم مردم به دلیل پرداخت مالیات روحیهی مطالبهگری بیشتری داشتند و دولت مسئول پاسخگویی به مردم بود چرا که بودجه خود را از آنها میگرفت و طبیعتا باید در جهت رفاه بیشتر جامعه خرج میکرد نه ضد آن.
تجربه تاریخی کشور نیز این واقعیت که نفت عامل بدبختی ایرانیان بوده است را تأیید میکند. در زمان تمام دولتهای پیش هرگاه که قیمت نفت بالا رفته است تصمیمگیریها و سیاستگذاریها غیرعلمیتر، غیر تخصصیتر و بیمنطقتر بوده است چرا که دست سیاستمداران و مسئولین بازتر بوده و بیشتر بریزوبپاش کردهاند. در نتیجه منابع ملی بیشتری به هدر رفته و قوانین و ساختارهای معیوب بیشتری در اقتصاد ایران پایهگذاری شده است. اما وقتی که قیمت نفت پایینتر آمده دولت مجبور شده است منابع محدودتر را با فکرتر و منطقیتر خرج کند و از خرجتراشیهای بیمورد پرهیز کرده و در جهت کوچک کردن دولت حرکت کرده است.
چرا دولت و ملت زیر بار اصلاحات اقتصادی نمیروند؟
اصلاحات اقتصادی سخت و دردناک است چرا که هم دولت و هم مردم به این ساختارها و قوانین نادرست و غیراصولی عادت کرده و با آن خو گرفتهاند. بنابراین وقتی اصلاحات ساختاری در بافت اقتصادی کشور به تعویق میافتد هم بحرانهای اقتصادی شدیدتر و عمیقتر میشوند هم امکان اصلاح آنها سختتر و دشوارتر میشود چرا که دولت و مردم مقاومت بیشتری در برابر تغییر شرایط موجود از خود نشان میدهند و حاضر نیستند به تغییر ساختارهای فعلی تن بدهند و بهای اصلاحات اقتصادی را بپردازند.
مردم عادی جامعه به دلیل اینکه طرحهای پیشین دولتها اثر ملموسی در زندگیشان نگذاشته است و روز به روز از قدرت خریدشان کاسته شده است نسبت به طرحهای جدید اصلاحی دولت تردید داشته و در مقابل آنها موضع میگیرند زیرا گمان نمیکنند که این طرحها بتواند اوضاع اقتصادی آنها را بهبود دهد و به همین علت با آنها موافق نیستند. خبر فسادها و اختلاسهای سالهای اخیر اعتماد آنها به مسئولین را پاک از بین برده است و گمان میکنند طرحهای جدید به فساد و اختلاس بیشتر منتهی خواهد شد و درنهایت چیزی به آنها نمیرسد. با توجه به اینکه عموم مردم با علم اقتصاد آشنایی چندانی ندارند نمیتوان به آنها خورده گرفت زیرا خیال میکنند دولت به بهانه بهبود شرایط اقتصادی میخواهد امکاناتی که به مردم داده است را از آنها بگیرد و این وظیفه و هنر دولتهاست که با اعتمادسازی و فرهنگسازی در جامعه مردم را با اصلاحات ساختاری در اقتصاد ایران همراه کنند.
رفاه اجتماعی حاصل نمیشود مگر با اصلاحات اقتصادی
حال که ریشهی مشکلات اساسی اقتصاد ایران تا حدودی مشخص شد این سوال مطرح میشود که چطور میتوان چالشها و بحرانهای فعلی اقتصاد ایران را پشت سر گذاشت و رفاه اجتماعی ایجاد کرد. اگر قرار بود با ساختارهای فعلی اقتصاد کشور رفاه اجتماعی در جامعه به وجود بیاید پس از گذشتن 4 دهه این اتفاق رخ داده بود. بنابراین لازم است بنیانهای فکری و درک دولتمردان از علم اقتصاد تغییر کند و سیاستگذاریهای کلان در جهتی باشد که اصلاحات ساختاری هدف قرار داده شده تا رفاه اجتماعی مردم تضمین شود. همانطور که توضیح داده شد یکی از اصلاحات اساسی که کشور سخت به آن نیازمند است تا از وضعیت موجود خلاصی یابد اصلاح نظام درآمدی دولت یا همان نظام مالیاتی حاکم بر کشور است. فرار مالیاتی ثروتمندان و سرمایهداران در حال حاضر بسیار زیاد است و قوانین و سازوکارهای مالیاتی ناکارآمد، غیرشفاف و فسادزاست.